شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (4)


1- پسره رفت توی کوچه دید داداش دوقلوش داره تو کوچه بازی می کنه
یه سیلی خوابوند تو گوشش و بهش گفت خنگه تو اینجایی، مامان دو بار منو برد حموم

2- تا حالا دقت کردین بعضیا انگار تو صداشون کدئین تزریق کردن
با آدم که حرف می زنن دردت تسکین پیدا می کنه
حالا هر کی درد داره
خیلی منظم تو صف وایسه باش حرف بزنم

3- چند حقیقت در مورد خانوم ها:
- اعتقاد به پس انداز دارن
- اعتقاد به پس انداز دارن ولی لباس های گرون می خرن
- لباس های گرون می خرن ولی هیچ وقت لباس مناسب ندارن
- هیچ وقت لباس مناسب ندارن ولی همیشه لباس های زیبا می پوشن
- همیشه لباس های زیبا می پوشن ولی هیچ وقت راضی نیستن
- هیچ وقت راضی نیستن ولی انتظار دارن که بقیه ازشون تعریف کنن
- انتظار دارن که بقیه ازشون تعریف کنن ولی وقتی که ازشون تعریف می شه، باور نمی کنن
و هنوز دانشمندان در حال تلاش برای پیدا کردن راه حلی برای شناخت این موجودات پیچیده، دوستداشتنی و خاص هستند.

4- مغز آدم هم عجب جونوریه
یادش می مونه که یه چیزی یادش رفته،
اما یادش نمی مونه که چی یادش رفته!
امیدوارم در ورژن های بعدی این مشکل رفع شه

5- کاش تو هندونه هم از سیستم طالبی و خربزه استفاده شده بود و همه تخماش یه جا جمع بود.

6- یکی تون دکتر می شه، یکی تون هم مهندس. منم می شم درس عبرت برای جامعه

7- یه قانون هست که می گه وقتی مجردی همه متاهلن و خوشحال، وقتی متاهل می شی هم همه مجردن و خوشحال

8- این موسسه ای که به ایران رتبه دومین کشور افسرده دنیا رو داده احتمالا برنامه ماه عسل رو ندیده بوده، وگرنه ما لایق مقام اولیم

9- فردا احسان علیخانی به مربی برزیل می گه چطوری هفت تا خوردی؟ سختت نبود؟

10- نگه داشتن خنده از معدود کارهاییه که دو نفری سخت تره

11- از شاهکارهای صدا و سیما اینه که مزدک رو به برزیل اعزام کنه ولی عادل از تهران فوتبال رو گزارش کنه

12- دلم برا نیویورک تنگ شده خیلی وقته نرفتم، درست از زمانی که به دنیا اومدم.

13- اوضاع جوری شده که میای فیس بوک می بینی شکست عشقی نخوردی، جلو دوستات شرمنده می شی.

14- بابام می گفت زمان ما نه آب بود نه برق بود نه تلفن، چه برسه به تبلیت و فیس بوک. گفتم پس حال می کنی اومدی با ما زندگی می کنیا! هیچی دیگه الان منزل عمه جانم.

15- صفحه مانیتورم رو تمیز کردم، حالا انگار همه رفتن حموم!

16- رفته بودم پشت بوم که آنتن تلویزیون رو تنظیم کنم، با موبایل زنگ زدم خونه به مامانم می گم: الو مامان، خوبه؟ می گه: مرسی مامان خوبن، شما خوبین؟ خانواده خوبن؟ ببخشید به جا نیاوردم، جنابعالی؟

17- بابام یه عمه داره جزو آثار باستانی ایرانه. بعد یه تفریحی داره که هر وقت منو می بینه، می گه مادر جون برو اون دفترچه تلفن منو بیار زنگ بزنیم به دوستام ببینیم هنوز زنده ان یا نه!

18- شما رو قسم می دم وقتی دارین با تلفن حرف می زنین و یه خودکار دم دستتونه، رو هر کاغذی گیر میارین نقاشی نکشین. آخه من الان این مدرک تحصیلی رو که بابام گوشه اش الاغ بالدار کشیده کجا ببرم نشون بدم؟

19- من عاشق پولم ولی حیف که عشق یه طرفه سرانجام نداره لامصب.

20- مورد داشتیم دختره تو گوگل سرچ کرده قیمت مانتو مجلسی دخترخالم
گوگل هم جواب داده: دخترخالت گفته به کسی نگم

21- طریقه خرید هندونه توسط بابام:
بو کردن هندونه
پرت کردن و گفتنش از رو هوا
وزن کردن با دست
شمردن خط های هندونه
زدن روی هندونه و شنیدن صدای مورد نظر
نگاه عالمانه به اطرافیان در میوه فروشی (که آره آقا من این کارم)
خریدن هندونه
آوردن به منزل
همه رو چنگال به دست جمع کردن
دست و سوت و جیغ و هورای حضار
پاره کردن هندونه
پذیرایی از اهل منزل با هندونه سفید با طعم خیار

22- من یه بار تو اینترنت داشتم می گشتم
بابام اومد پشت سرم مجبور شدم کل Help ویندوز رو بخونم

23- هر یک ساعت بدون تو
برای من شصت دقیقه می گذره
به همین برکت قسم

24- ساعت شیش صبح تو رادیو گفت با هر کی قهرین همین الان بهش زنگ بزنین و آشتی کنین
والا با هر کی هم آشتی باشیم اون موقع صبح بهش زنگ بزنیم دیگه اسممونو نمیاره

25- وقتی یه رازی رو بهم میگن و بعد میگن فقط تو میدونی
انقدر خوشحال میشم که دوست دارم برم واسه همه تعریفش کنم

26- یک ضرب المثلم داریم که میگه:
چرا عاقل کند کاری

27- اینایی که هر روز میرن آتلیه عکس می گیرن می ذارن فیس بوک
اینا انسانای عادی نیستن ... اینا قهرمانن.
2 ساله دانشگاه به من میگه 6 قطعه عکس بیار واسه پرونده ات تا مدرکتو بدیم!

28- بابای من بهم گفته چطور ثروتمند شده
یه روز یه سیب تو خیابون پیدا می کنه برش میداره
200 تومن می فروشتش
خب بعدش؟
بعد با اون یه 200 تومن دوتا سیب می خره هر کدوم رو 400 تومن می فروشه
خب بعدش؟
بعدش عمومش می میره بهش ارث می رسه!